درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو وبلاگ


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 7
بازدید کل : 1578
تعداد مطالب : 2
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

گوناگون
همه چیز هست
برچسب:, :: : ::  نويسنده : احمد

کربلا بو د و عصرعاشورا

یک زنی که زغم لبالب بود

وتمامی صحنه ها را دید

آری آری عقیله زینب(س) بود

 

هرچه شد بین کربلا را دید

بین هر سنگ لخته ی خون بود

راوی شعر سرخ عاشورا

لیلی اما به رنگ مجنون بود

 

یک زن پیر ، در مقابلٍ او

عده ای که شبیه کفتارند

پنجه هاشان نشان از این دارد

مثل سگ های هار و خون خوارند

 

ناگهان آسمان به هم پیچید

و صدای نفس زدن آمد

خس خس سینه ای پر از اندوه

ضجه ی دست و پا زدن آمد

 

هر چه خنجر کشید بی سود و

نیزه ای زد و نیزه را چرخاند

نیزه ای که چهار پنج لبه داشت

با همان پیکر تورا گرداند

 

نیزه بر روی نیزه جا میرفت

خیمه ها پیش روی او میسوخت

لشگری با هزار تیر انداز

بدنی را به یک زمین میدوخت...

 

محمد مهدی نسترن

منبع:http://ommolboka.blogfa.com



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب